روبروی دریا ایستاده بود موج ها پس از دیگیری مانند شلاقی ب
روبروی دریا ایستاده بود موج ها پس از دیگیری مانند شلاقی به پایش برخورد میکردن هربار با هر موج جلوتر میرفت.. انگار امشب بی پروا شده بود و دیوانه تر از همیشه..
دلش اغوش دریا یا را میخواست اغوش ابدیش را..
دست اخر انقدر جلو رفت ک به درون دریا کشیده شد دریا اغوش اوروا پذیرفت و محکم به درون خودش کشیدش...
به اعماق دریا فرو رفت و دیگر برای همیشه در اغوش دریا به خواب ابدی فرو رفت....
دلش اغوش دریا یا را میخواست اغوش ابدیش را..
دست اخر انقدر جلو رفت ک به درون دریا کشیده شد دریا اغوش اوروا پذیرفت و محکم به درون خودش کشیدش...
به اعماق دریا فرو رفت و دیگر برای همیشه در اغوش دریا به خواب ابدی فرو رفت....
۱.۹k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.