تک پارتی🎬💡𝐿𝑖𝑠𝑎🌛ادیت خودم✨️🎍
تک پارتی🎬💡𝐿𝑖𝑠𝑎🌛ادیت خودم✨️🎍
نام▸▹شب تنهایی ما₊˚ .:)
جولیت" داشتم داخل کتاب غرق میشدم چرا باید اون پسر اینقدر تنها میبود?*) مشکلش چی بود...؟
نفسم یهو بند اومد کسی داشت در میزد ولی خیلی وقته که کسی اینجا زندگی نمیکنه 🛤..
ترسیده بودم ولی آروم درو باز کردم اون اون ((همون پسرس پسر داخل کتاب که هیچکیو نداشت:>]]
آنتیالوس🌱"(همون پسر داخل کتاب و روح جنگل))))،:! من ممممن چیزه تتووو منو میبینی؟
جولیت" معلومه که میبینمت تازه خیلی هم آشنایی راستش توی اون کتاب🌜تو بودی و اسمت عاااممم یادم نیست چون خب شخصیت مهمی نبودی ولی به همون زیبایی هستی یعنی خب میشه بگی کی هستی و از کجا منو میشناسی و از کجا خونمو پیدا کردی؟⛰️؟?
آنتیالوس؛)" اگر امشب رو با من بگذرونی همه ی چیز هایی که پرسیدی رو جواب میدم
فقط دستت رو به من بده و با من همین امشب رو همراه شو🚲.،
جولیت"
شاید دیوونگی کردم الان ولی من واقعا دستاشو گرفتم و باهم تا فردا شب قدم زدیم و اون از خیلی چیز ها تعریف کرد.از اینکه این روزی که با هم میگذرانیم پایان عمر اوست آخرین کلماتی بود که بر زبان اورد🕯ولی آن روز خیلی عجیب بود من به تمام آرزوهایم رسیدم اما تمام آرزوهایم داشتن یک دوست بود🎷؛)اما حالا ۱۰ سال از آن روز میگذرد و من دلیلی برا زنده ماندن خودم نمیدیدم که دوباره در به صدا در آمد ولی از دستانم خون جاری شده بود وقتی در را باز کردم او آمده بود تا من را باخودش ببرد و من هم دیوانگی ام را ابدی و جاودان کردم📖🕯...
امیدوارم خوشت اومده باشه اگه خوشت اومده به منم بگو تا منم مثل تو خوشحال شم؛)🧺🫧
#تک_پارتی #فیک
نام▸▹شب تنهایی ما₊˚ .:)
جولیت" داشتم داخل کتاب غرق میشدم چرا باید اون پسر اینقدر تنها میبود?*) مشکلش چی بود...؟
نفسم یهو بند اومد کسی داشت در میزد ولی خیلی وقته که کسی اینجا زندگی نمیکنه 🛤..
ترسیده بودم ولی آروم درو باز کردم اون اون ((همون پسرس پسر داخل کتاب که هیچکیو نداشت:>]]
آنتیالوس🌱"(همون پسر داخل کتاب و روح جنگل))))،:! من ممممن چیزه تتووو منو میبینی؟
جولیت" معلومه که میبینمت تازه خیلی هم آشنایی راستش توی اون کتاب🌜تو بودی و اسمت عاااممم یادم نیست چون خب شخصیت مهمی نبودی ولی به همون زیبایی هستی یعنی خب میشه بگی کی هستی و از کجا منو میشناسی و از کجا خونمو پیدا کردی؟⛰️؟?
آنتیالوس؛)" اگر امشب رو با من بگذرونی همه ی چیز هایی که پرسیدی رو جواب میدم
فقط دستت رو به من بده و با من همین امشب رو همراه شو🚲.،
جولیت"
شاید دیوونگی کردم الان ولی من واقعا دستاشو گرفتم و باهم تا فردا شب قدم زدیم و اون از خیلی چیز ها تعریف کرد.از اینکه این روزی که با هم میگذرانیم پایان عمر اوست آخرین کلماتی بود که بر زبان اورد🕯ولی آن روز خیلی عجیب بود من به تمام آرزوهایم رسیدم اما تمام آرزوهایم داشتن یک دوست بود🎷؛)اما حالا ۱۰ سال از آن روز میگذرد و من دلیلی برا زنده ماندن خودم نمیدیدم که دوباره در به صدا در آمد ولی از دستانم خون جاری شده بود وقتی در را باز کردم او آمده بود تا من را باخودش ببرد و من هم دیوانگی ام را ابدی و جاودان کردم📖🕯...
امیدوارم خوشت اومده باشه اگه خوشت اومده به منم بگو تا منم مثل تو خوشحال شم؛)🧺🫧
#تک_پارتی #فیک
۵.۳k
۳۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.