ما چون دو دریچه روبروی هم آگاه زِ هر بگو مَگوی هَم هر روز سلام ودعوا و خنده هر روز قرارِ روزِ آینده عُمر آینه بهشت اما آه بیش از شب و روزِ تیر و دی کوتاه اکنون دل من شکسته وخَسته چون یکی از دریچه ها بسته نه مهر فسون و نه ماه جادو کَرد نِفرین به آنکه که هر چه کرد او بامن کرد