همیشه، یه ساعتی هست که تمومی نداره.
همیشه، یه ساعتی هست که تمومی نداره.
شبیه ساعتهای دیگهست،
جوری که بهش شک نمیکنیم.
بعد واردش میشیم و توش گیر میافتیم.
ساحل اون طرفی رو میبینیم،
ولی خیال میکنیم هیچ وقت به اون جا نمیرسیم.
بیهوده دست و پا میزنیم،
انگار هرچی زمان میگذره،
داریم ازش دورتر میشیم.
وقتی ثانیهها میچسبن به ته کفش هامون،
وقتی داریم هر دقیقه رو مثل یه توپ آهنی دنبال خودمون میکشیم،
خیال میکنیم اون بیرون،
روزها و شبها پشت سر هم میان و میرن،
فصلها جای هم رو میگیرن و
ما این جا فراموش شده ایم..
شبیه ساعتهای دیگهست،
جوری که بهش شک نمیکنیم.
بعد واردش میشیم و توش گیر میافتیم.
ساحل اون طرفی رو میبینیم،
ولی خیال میکنیم هیچ وقت به اون جا نمیرسیم.
بیهوده دست و پا میزنیم،
انگار هرچی زمان میگذره،
داریم ازش دورتر میشیم.
وقتی ثانیهها میچسبن به ته کفش هامون،
وقتی داریم هر دقیقه رو مثل یه توپ آهنی دنبال خودمون میکشیم،
خیال میکنیم اون بیرون،
روزها و شبها پشت سر هم میان و میرن،
فصلها جای هم رو میگیرن و
ما این جا فراموش شده ایم..
۱.۸k
۲۲ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.