و

...
فریاد خواهم کرد
روزی از سر ذوق
و ...
جدا خواهم شد
از این تن خاکی و پوچ
از این لاشه ی سرد
و ...
رها
از این آدمها
بودنها
بایدها
؟؟
دیدگاه ها (۱)

#پس از توفانپس از تندرپس از بارانسرشک سبز برگ از شاخه های جن...

#خوش به حال توناشیانهدل را به دریا زدی و پا برهنهاز دریا گذش...

#غروب جمعه گرفته دلم به یاد شمابه درد می خورد این دل به اعتق...

#باران گرفته مرا در آغوشاین فانوس خاموشدمی نمی زند!صدایی بر ...

ماجرای دستبندی که همیشه در دست کریم باقری است

خانه ی هانافو ۴ :اوروگی با خنده‌های بی‌پایانش فضای خانه را پ...

گاه در گستره ی بی پایان هستی دو روح از یک نور زاده میشوند؛ و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط