شکار صید
گم کرده راهی مسیرش سوی من بود
ناخواسته در تیررس یک راهزن زن بود
در تیررسم با ناز و ادا کرد گره ابرو
آهسته و آرام به زمین کمان من بود
بی دغدغه بی جنگ و نبردی دلم آرام
در دام دوتا چشم، دو شمشیر زن بود
خواستم از دامش بگریزم دلم اما
کهنه سواری از نفس افتاده تن بود
لرزید دلم مثل همان روزی که چشمم
درزندان بیگانه به یک هموطن بود
درگیر خیالات خودم بودم و او گفت:
فکر کنم چایی تان افتاده از دهن بود...
#محمدخوش بین
ناخواسته در تیررس یک راهزن زن بود
در تیررسم با ناز و ادا کرد گره ابرو
آهسته و آرام به زمین کمان من بود
بی دغدغه بی جنگ و نبردی دلم آرام
در دام دوتا چشم، دو شمشیر زن بود
خواستم از دامش بگریزم دلم اما
کهنه سواری از نفس افتاده تن بود
لرزید دلم مثل همان روزی که چشمم
درزندان بیگانه به یک هموطن بود
درگیر خیالات خودم بودم و او گفت:
فکر کنم چایی تان افتاده از دهن بود...
#محمدخوش بین
۳.۸k
۱۰ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.