چند وقت پیش واسه یه بنده خدایی رفته بودیم شادی و با هزار
چند وقت پیش واسه یه بنده خدایی رفته بودیم شادی و با هزار تا ذوق من برا این بنده خدا کادو خریدم...
بعد از دو هفته فهمیدم بعد رفتن من نشسته پشت سرم حرف زده...
خدایی خیلی ناراحت شدم....
واقعا این جوابش نبود اون از قضا دوست صمیمیم بود فکر نمیکردم باهام اینجوری کنه بعد ما اون موقع رفتیم آشتی کردیم چون باهم قهر بودیم این چندمین بار بود که من قدم اولو برای آشتی بر میداشتم، چون خدایی دوستش داشتم، گفتم ولش حالا ایندفعه هم... و این شد آخرین بارم که من قدم اولو بر دارم..
بنده خدا اگه داری پستمو میبینی یادت باشه دیگه نه باهم حرف نمیزنیم چون من دیگه قدم اولو بر نمیدارم...
اوکی ولی این جوابش نبود!
بعد از دو هفته فهمیدم بعد رفتن من نشسته پشت سرم حرف زده...
خدایی خیلی ناراحت شدم....
واقعا این جوابش نبود اون از قضا دوست صمیمیم بود فکر نمیکردم باهام اینجوری کنه بعد ما اون موقع رفتیم آشتی کردیم چون باهم قهر بودیم این چندمین بار بود که من قدم اولو برای آشتی بر میداشتم، چون خدایی دوستش داشتم، گفتم ولش حالا ایندفعه هم... و این شد آخرین بارم که من قدم اولو بر دارم..
بنده خدا اگه داری پستمو میبینی یادت باشه دیگه نه باهم حرف نمیزنیم چون من دیگه قدم اولو بر نمیدارم...
اوکی ولی این جوابش نبود!
۵.۷k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.