خیال دیدنت چه دلپذیر بود
خیال دیدنت چه دلپذیر بود
جوانی ام در این امید پیر شد
نیامدی و دیر شد
نیامدی و .....
دیر شد....
--در حقیقت آدمی، در یک سکانس از زندگی اش گیر میکند
و بعد دیگر مهم نیست که تا کجا پیش می رود،
تا هر جایی که برود
تا هر جایی
بازهم با یک چشم برهم زدن برمیگردد به همان سکانس،
همان سال
همان روز
همان ساعت
همان لحظه..
و پیر شدن انسان از همین لحظه شروع می شود
.
.
.
می گذرد، ولی
چه ماند از این پیر سالخورده
جز حسرت و دلتنگی....
جوانی ام در این امید پیر شد
نیامدی و دیر شد
نیامدی و .....
دیر شد....
--در حقیقت آدمی، در یک سکانس از زندگی اش گیر میکند
و بعد دیگر مهم نیست که تا کجا پیش می رود،
تا هر جایی که برود
تا هر جایی
بازهم با یک چشم برهم زدن برمیگردد به همان سکانس،
همان سال
همان روز
همان ساعت
همان لحظه..
و پیر شدن انسان از همین لحظه شروع می شود
.
.
.
می گذرد، ولی
چه ماند از این پیر سالخورده
جز حسرت و دلتنگی....
۲۰.۱k
۲۹ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.