دیگر گلی روی حریر دامنم نیست
#دیگر_گلی_روی_حریر_دامنم_نیست
آویز فیروزه به دور گردنم نیست
گم کرده ام موبند و شال و سرمه ام را
چیزی میان بقچه های ساتنم نیست
زل میزنم بر بند رختی مانده در باد
می رقصد اما روی آن پیراهنم نیست
جز من کسی لبخند گریانی ندارد
جز تو کسی دیوانه خندیدنم نیست
تو شاخه ای خشکیده در فصل خزانی
َدستت شبیه پیچکی دور تنم نیست
از بین قاب عکس خود میبینی ام آه
جز تو نگاهی شاهد جان کندنم نیست
مانند شهری جنگی ام ویران و خاموش
دیگر کسی در آرزوی دیدنم نیست...
آویز فیروزه به دور گردنم نیست
گم کرده ام موبند و شال و سرمه ام را
چیزی میان بقچه های ساتنم نیست
زل میزنم بر بند رختی مانده در باد
می رقصد اما روی آن پیراهنم نیست
جز من کسی لبخند گریانی ندارد
جز تو کسی دیوانه خندیدنم نیست
تو شاخه ای خشکیده در فصل خزانی
َدستت شبیه پیچکی دور تنم نیست
از بین قاب عکس خود میبینی ام آه
جز تو نگاهی شاهد جان کندنم نیست
مانند شهری جنگی ام ویران و خاموش
دیگر کسی در آرزوی دیدنم نیست...
۸.۷k
۰۵ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.