عاشقانه های شبنم
بہ دیـدارم بیا همون ساحل همیشگی ...
بیـا امـشب کہ بس تاریڪ و تنـهایم
بیا ای روشـنی!
اما بپـوشـان روی
کہ می ترسـم تو را خورشیــد پندارند
و می ترسم همہ از خـواب برخیـزند
و می ترسم کہ چشـم از خواب بردارند
نمی خواهم ببینـد هیـچ کس ما را
نمی خواهم بدانـد هیـچ کس ما را
بیـا ای یاد مهـــــتابی ...
بیـا امـشب کہ بس تاریڪ و تنـهایم
بیا ای روشـنی!
اما بپـوشـان روی
کہ می ترسـم تو را خورشیــد پندارند
و می ترسم همہ از خـواب برخیـزند
و می ترسم کہ چشـم از خواب بردارند
نمی خواهم ببینـد هیـچ کس ما را
نمی خواهم بدانـد هیـچ کس ما را
بیـا ای یاد مهـــــتابی ...
۶.۰k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳