آرشه را که می نوازی
#آرشهراکهمینوازی
بیدهای مجنون
کف حیاط می ریزند
من
سرزمین ام را فریاد می زنم
و یک عالمه دلتنگی
که نام شان را گذاشته ام مادر
گذاشته ام روز مبادا
گذاشته ام کودکی هایی
که هنوز در کوچه جاری اند.
دست که به آرشه می بری
من
بافه بافه
گیس می شوم
می ریزم
روی دوش چنارهای این شهر
شهر پر از دیوار
پر از دار
پر از ازدحام بی پیاده رو.
مرا بردار برادرم
مرا که آویزان شهرم را بردار
پشت این دیوار ممنوعه
کسی
بر استخوان کمانچه ای
که تو می نوازی
مرا به دار آویخته است
به دیوار آویخته است.
آرشه که می نوازی
بوی دست مادر می دهی
طعم دلتنگی پاییز
و گیس برانی من
در تشیع جناره ی خودم
که دوش شهر
دیوارهای شهر
مردم شهر را
به سوگی نمی خواند...
بیدهای مجنون
کف حیاط می ریزند
من
سرزمین ام را فریاد می زنم
و یک عالمه دلتنگی
که نام شان را گذاشته ام مادر
گذاشته ام روز مبادا
گذاشته ام کودکی هایی
که هنوز در کوچه جاری اند.
دست که به آرشه می بری
من
بافه بافه
گیس می شوم
می ریزم
روی دوش چنارهای این شهر
شهر پر از دیوار
پر از دار
پر از ازدحام بی پیاده رو.
مرا بردار برادرم
مرا که آویزان شهرم را بردار
پشت این دیوار ممنوعه
کسی
بر استخوان کمانچه ای
که تو می نوازی
مرا به دار آویخته است
به دیوار آویخته است.
آرشه که می نوازی
بوی دست مادر می دهی
طعم دلتنگی پاییز
و گیس برانی من
در تشیع جناره ی خودم
که دوش شهر
دیوارهای شهر
مردم شهر را
به سوگی نمی خواند...
۱۳.۵k
۱۴ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.