به گمانم که خدا کرده فراموش مرا

به گمانم که خدا کرده فراموش مرا
که رها کرده در این ظلمت خاموش مرا
به کدامین گناه ام سوخته بی بال و پرم
از چه رو با غم دل کرده هم آغوش مرا
مدتی هست که در خود کره ای کور شده م
نه دگر عقل مرا مونده نه هوش مرا
مردم شهر همه زخم زبانم بزنید
بزنیدم که شده نیش شما نوش مرا
بسکه احساس دلم را همه شب دار زدم
نکند عطر تنی بالغ و ومدهوش مرا
دردم این است همان ها که مرا
زخم زدن بعد مرگم. بگذارند سر دوش مرا
گله کمتر بکن ازخلق جهان سنگ صبور
به که گویم که خدا کرده فراموش مرا 😔😔
دیدگاه ها (۵)

رنگ پیراهن من رنگ محرم شده است فاصله بین من و کربلا کم شده ا...

امشب شهادت نامه ی عشاق امضا می‌شود فردا زخون عاشقان این دشت ...

ته تن خسته وته دل چه بی قراریته غیرت دور ته دوش بار مه بباره

به خدا شور بهاران از یادم رفت درد و غربت وغم خنده زلبهایم رف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط