زلف را شانه مزن شانه به رقص آمده است

زلف را شانه مزن ، شانه به رقص آمده است
من که هیچ... آینه‌ی خانه به رقص آمده است

من و میخانه‌ی متروکِ جوانسالی‌ها
ساقی بی مِی و پیمانه به رقص آمده است

مردم شهر نظرباز و تو در جلوه‌گری
یار می‌گرید و بیگانه به رقص آمده است

شعری از آتشِ دیدار به لب دارد شمع
عشق در پیله‌ی پروانه به رقص آمده است

باد هر چند صمیمانه دویده است به خاک
برگ پاییز غریبانه به رقص آمده است

باز در سینه کسی سر به قفس می‌کوبد
به گمانم دلــِ دیوانه به رقص آمده است...
دیدگاه ها (۰)

هیچ‌کس‌در هیچ‌جای زمین بقچه ای همراهش نیست که برایمان حال خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط