داستان واقعی
#داستان_واقعی
دختر: رفتم عروسی بعد ی پسری رو دیدم بیش از عاشقش شدم من ب عشق در نگاع اول اعتقاد نداشتم ولی الان دارم دوسال گذشتو خبری از عشق دخترع نبود تا اینکه ی روز دخترع میرع پارک پسر رو میبینه بعد دختر بال در اورد دخترع سریع زنگ زد ب دوستاش دخترع نمیدونست از خشحالی چیکار کنه بعد دخترع میرع خونه باز فردا رفت همون پارک ولی پسرع نبود دخترع با ناراحتی رف خونه دخترع هروز کارش شودع بود میرف همون پارک ولی دیگ خبری از پسرع نبود بعد از 6 ماه دخترع داشته ت خیابون خرید میکردع بعد با ضربه محکم سرش میخورع به دست کسی برمیگردع ک فحش بدع میبینه پسرس همون عشقش دخترع دست پاچه میشه پسرع برای معذرت خاهی برای دخترع پاستیل میخرع بعد شمارشو میدع ب دخترع.
دخترع هم قبول کرد بعد ماها و ماها گذشتو پسرع عاشق دخترع شد این عشق ب راب. ط. ه ج. ن. س. ی کشیدع شد بعد هروز عشق دخترع ب پسرع بیشتر میشد و وابستش می شد تا اینکه ی روز پسرع ب دخترع میگه بیا جای همیشگی دخترع کلی خدشو خشکل میکنه میرع کافه میبینه ک پسرع نشسته رو یکی از صندلیا با ذوق شوق میرع پیش پسرع ولی پسرع سرد برخورد میکنه ب دخترع میگه دیگ نمیخامت من یکی دیگرو دوس دارم خدافزی میکنه و میرع پشت سرشم نگاع نمیکنه دخترع شروع میکنه ب خدزنی کل دستش شدع بود جای تیغ ولی هنوز دل دخترع شکسته از این موضوع 1 ساله ک میگذرع و دختر ب خدزنی و خدکشی همش ادامه میداد ولی نجات پیدا میکرد دخترع یک روز رگ گردنشو زد و دیگ نجات پیدا نکرد
پسرع ب دخترع زنگ ک احوال پرسی کنه ولی گوشی دخترع خاموش بود هروز پسرع شده بود کارش ک ب دختر زنگ میزد تا اینکه گوشی دخترع روشن میشه ی زن جواب میدع مادرع دخترع کل جریانو برای پسرع تعریف کرد...
پسرع همون روز خدشو دار میزنه
🚶♀💔
پیر شُدی پِسر :)
نماینده جوونای دلشکسته🖤😔😔
💔🖤🥀🥀🥀
#کد834
╔═অঠই❦🔗♥❦ইঠঅ═╗
@boghazkaghazi1
╚═অঠই❦🔗♥❦ইঠঅ═╝
🖤ـــــﮩﮩ٨ﮩــــﮩ٨ﮩﮩ♡ـﮩﮩ٨ﮩــــﮩ٨ﮩﮩــ
@boghazkaghazi1
بغض ⃟ 💔⃟ کاغذی
دختر: رفتم عروسی بعد ی پسری رو دیدم بیش از عاشقش شدم من ب عشق در نگاع اول اعتقاد نداشتم ولی الان دارم دوسال گذشتو خبری از عشق دخترع نبود تا اینکه ی روز دخترع میرع پارک پسر رو میبینه بعد دختر بال در اورد دخترع سریع زنگ زد ب دوستاش دخترع نمیدونست از خشحالی چیکار کنه بعد دخترع میرع خونه باز فردا رفت همون پارک ولی پسرع نبود دخترع با ناراحتی رف خونه دخترع هروز کارش شودع بود میرف همون پارک ولی دیگ خبری از پسرع نبود بعد از 6 ماه دخترع داشته ت خیابون خرید میکردع بعد با ضربه محکم سرش میخورع به دست کسی برمیگردع ک فحش بدع میبینه پسرس همون عشقش دخترع دست پاچه میشه پسرع برای معذرت خاهی برای دخترع پاستیل میخرع بعد شمارشو میدع ب دخترع.
دخترع هم قبول کرد بعد ماها و ماها گذشتو پسرع عاشق دخترع شد این عشق ب راب. ط. ه ج. ن. س. ی کشیدع شد بعد هروز عشق دخترع ب پسرع بیشتر میشد و وابستش می شد تا اینکه ی روز پسرع ب دخترع میگه بیا جای همیشگی دخترع کلی خدشو خشکل میکنه میرع کافه میبینه ک پسرع نشسته رو یکی از صندلیا با ذوق شوق میرع پیش پسرع ولی پسرع سرد برخورد میکنه ب دخترع میگه دیگ نمیخامت من یکی دیگرو دوس دارم خدافزی میکنه و میرع پشت سرشم نگاع نمیکنه دخترع شروع میکنه ب خدزنی کل دستش شدع بود جای تیغ ولی هنوز دل دخترع شکسته از این موضوع 1 ساله ک میگذرع و دختر ب خدزنی و خدکشی همش ادامه میداد ولی نجات پیدا میکرد دخترع یک روز رگ گردنشو زد و دیگ نجات پیدا نکرد
پسرع ب دخترع زنگ ک احوال پرسی کنه ولی گوشی دخترع خاموش بود هروز پسرع شده بود کارش ک ب دختر زنگ میزد تا اینکه گوشی دخترع روشن میشه ی زن جواب میدع مادرع دخترع کل جریانو برای پسرع تعریف کرد...
پسرع همون روز خدشو دار میزنه
🚶♀💔
پیر شُدی پِسر :)
نماینده جوونای دلشکسته🖤😔😔
💔🖤🥀🥀🥀
#کد834
╔═অঠই❦🔗♥❦ইঠঅ═╗
@boghazkaghazi1
╚═অঠই❦🔗♥❦ইঠঅ═╝
🖤ـــــﮩﮩ٨ﮩــــﮩ٨ﮩﮩ♡ـﮩﮩ٨ﮩــــﮩ٨ﮩﮩــ
@boghazkaghazi1
بغض ⃟ 💔⃟ کاغذی
۱۹.۱k
۳۰ دی ۱۴۰۱