هم جاده با رویا...
یک شبی درخواب خوش هم جاده بارؤیا شدم
مثل صیدی پای دربند دل شیدا شدم
صبح روشن را به شام زلف یلدا باختم
مثل مجنون مست مست ازبادۀ لیلا شدم
دل گرفت ازمن زمام اختیارم را به کف
غافل ازدلواپسیها غافل ازفردا شدم
زد به قلبم آتشی را شعلۀ جانسوزعشق
سوختم تا درشرارعاشقی ،امحا شدم
ذرّه هایم را نسیمی برد تا اعماق دشت
تا که چون شبنم نگین گونۀ صحرا شدم
شد گلستان منزل حال خرابم ازوفا
چند روزی باده نوش ازساغرمینا شدم
ناگهان توفان شد و جام از بلا لبریزشد
درهراس ازغرش این رعد برق آسا شدم
شهد گلهای شکفته سهم توفان بودو ،من
باهزاران آرزو بی بهره ازرؤیا شدم
علی اصغرشکفته
مثل صیدی پای دربند دل شیدا شدم
صبح روشن را به شام زلف یلدا باختم
مثل مجنون مست مست ازبادۀ لیلا شدم
دل گرفت ازمن زمام اختیارم را به کف
غافل ازدلواپسیها غافل ازفردا شدم
زد به قلبم آتشی را شعلۀ جانسوزعشق
سوختم تا درشرارعاشقی ،امحا شدم
ذرّه هایم را نسیمی برد تا اعماق دشت
تا که چون شبنم نگین گونۀ صحرا شدم
شد گلستان منزل حال خرابم ازوفا
چند روزی باده نوش ازساغرمینا شدم
ناگهان توفان شد و جام از بلا لبریزشد
درهراس ازغرش این رعد برق آسا شدم
شهد گلهای شکفته سهم توفان بودو ،من
باهزاران آرزو بی بهره ازرؤیا شدم
علی اصغرشکفته
۹.۸k
۰۱ آذر ۱۴۰۲