تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش

💜💜
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش،
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست!
من در پی خویشم، به تو بر میخورم اما
آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست...
دیدگاه ها (۰)

💜💜مگر لایق تڪیه دادن نبودم؟تو با حسرت شانه من چه ڪردی؟

💜💜دلمبه عظمت بارانبرایت دلتنگی می کندامروز عجیببی واژهبی حصا...

💜💜حسرت فقط چیزهایینیست که نداریم . . .فقط چیزهایی نیستکه از ...

💜💜منم آن مست و پریشان نگاهتکه دلم تو و احساس تــــــــ...

من گم شده ام هرچه بگردی خبری نیستجز این دو سه تا شعر که گفتم...

سناریو وقتی بهشون میگی خیلی زشتن

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر مهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط