باید ڪسۍ باشد...
باید ڪسۍ باشد...
ڪ خنده هایش همیشه در زندگۍ ات پهن باشد...
بساطِ خوب بودن هایش در حال و احوالاتت به راه باشد...
ڪ هرجایۍ میروۍ و هرجایۍ مینشینۍ...
ڪ هر تئاتر و سینمایۍمیروۍ...
ڪ هر آهنگۍ را گوش میڪنۍ...
فقط اسمـ و صورتِ او جلوۍِ چشمهایت به رقص در بیایند...
باید یڪۍ باشد ڪ چشمـ انتظار دیدنت باشد...
هَووۍِ غمـ،هایت باشد...
با اخمـ و تشرهایش از سختۍ هاۍِ زندگۍ دست بڪشۍ و با صداۍ بلند تو ڪوچه و خیابان به جڪ هاۍ بۍ مزه اش بخندۍ و بخنـدۍ و بخنـدۍ...
ڪسۍ ڪ وقتی ڪ خسته و زار گوشه اۍ کِز میڪنۍ دست هایت ڪنجِ انگشتانش جا خشڪ شود...
و نترسۍ و نترسۍو نترسۍ..
ڪ اگر آسمان و زمین را بهمـ بدوزند حواسش پیِ تو باشد و بس
یڪۍ ڪ با او تا قیامت احساسِ امنیت ڪنۍ و ترس از ڪمـ شدنِ دوست داشتنش ارامشت را به یغما نبرد...
ڪ خنده هایش همیشه در زندگۍ ات پهن باشد...
بساطِ خوب بودن هایش در حال و احوالاتت به راه باشد...
ڪ هرجایۍ میروۍ و هرجایۍ مینشینۍ...
ڪ هر تئاتر و سینمایۍمیروۍ...
ڪ هر آهنگۍ را گوش میڪنۍ...
فقط اسمـ و صورتِ او جلوۍِ چشمهایت به رقص در بیایند...
باید یڪۍ باشد ڪ چشمـ انتظار دیدنت باشد...
هَووۍِ غمـ،هایت باشد...
با اخمـ و تشرهایش از سختۍ هاۍِ زندگۍ دست بڪشۍ و با صداۍ بلند تو ڪوچه و خیابان به جڪ هاۍ بۍ مزه اش بخندۍ و بخنـدۍ و بخنـدۍ...
ڪسۍ ڪ وقتی ڪ خسته و زار گوشه اۍ کِز میڪنۍ دست هایت ڪنجِ انگشتانش جا خشڪ شود...
و نترسۍ و نترسۍو نترسۍ..
ڪ اگر آسمان و زمین را بهمـ بدوزند حواسش پیِ تو باشد و بس
یڪۍ ڪ با او تا قیامت احساسِ امنیت ڪنۍ و ترس از ڪمـ شدنِ دوست داشتنش ارامشت را به یغما نبرد...
۱۶.۸k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱