دلا امشب به سر دارم هوای کوی جان را
بسی شوق سفر دارم زدایم داغ هجران را
به باغ خاطرم امشب نشسته گرد غمهایم
ز دانه دانه اشکم کنـم من یاد زهرایم
دلم میخواهد امشب با علـی همراز دل گردم
میان مـوج خون با مرتضی همسـاز دل گردم
علی جان میروی اما یتیمان تو میدانند
چه شبها را که بعد از تو غریب و زار میمانند
علی جان میروی و کوفـه در سوگ تو میمیرد
فضـای کوچه هایش را غم داغ تو میگیرد
مرو ای مرد مردستـان که جان و پیکرم سوزد
کنم هرگاه یاد تو زغم بال و پرم سـوزد
تو رفتی تا که از صحرا نوای ناله برخیزد
ز چشم نخـل نخلستان زغم خـون بر زمین ریزد
گرفته دربغـل زانـوی غم را زینب کبری
چو باران اشک میبارد ز دردِ فرقت بابا
چه بگذشت برحسیـن و مجتبی زین غم نمیدانم
چه آمد بر سرطفلان از ایـن ماتم نمیدانم
#امام_علی
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.