بسم رب الشهداء
بسم رب الشهداء
مادر شهید: با مجروح شدن پسرم محمّدحسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم؛ نمی دانستم در کدام اتاق بستری است.
در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا
وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن، هر دو چشمش را بسته بودند!
بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت بسته نبود؟
امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد.
شهدا را همیشه یاد کنید با
صلواتی بر محمد و آل محمد(ص)
#همای_سعادت_است_حسین
#سفینة_النجاة_است_حسین
#ابد_والله_ما_ننسی_حسینا
#خادم_الحسین علیه السلام
#یاسین_یاحسین #شاه_کربلا
#فروا_الی_الحسین علیه السلام
مادر شهید: با مجروح شدن پسرم محمّدحسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم؛ نمی دانستم در کدام اتاق بستری است.
در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا
وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن، هر دو چشمش را بسته بودند!
بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت بسته نبود؟
امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد.
شهدا را همیشه یاد کنید با
صلواتی بر محمد و آل محمد(ص)
#همای_سعادت_است_حسین
#سفینة_النجاة_است_حسین
#ابد_والله_ما_ننسی_حسینا
#خادم_الحسین علیه السلام
#یاسین_یاحسین #شاه_کربلا
#فروا_الی_الحسین علیه السلام
۳۶۷
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.