— به وقتِ آخرین دیدار ،
— به وقتِ آخرین دیدار ،
با وجودی پژمرده سعی در چیدن کلمات دارم تا بتوانم از احوال این دل آگاهت کنم.
زمانی درحال نوشتن این نامهام که هدف چشمانِ تو دیگر من نیستند ، بار ها از خود پرسیدم چه میشود که سوز و گداز عشق یکباره آنچنان سرد شود که درد به تکتکِ استخوان ها نفوذ کند؟
چشمانم را باز میکنم و از کابوس رفتنت بیدار میشوم ، آن را به حقیقت میبینم و متوجه واقعیت این رویا میشوم. مانعی نیست دنیای کوچک من ، برای آخرین باز کهکشان دیدگانت را که به بیرنگی مبتلا شده میبوسم و برای همیشه ترکت میکنم.
عشق پاکتر از آن است که اسمش را روی دستان جدا هم تو و من بگذارم ،،
با وجودی پژمرده سعی در چیدن کلمات دارم تا بتوانم از احوال این دل آگاهت کنم.
زمانی درحال نوشتن این نامهام که هدف چشمانِ تو دیگر من نیستند ، بار ها از خود پرسیدم چه میشود که سوز و گداز عشق یکباره آنچنان سرد شود که درد به تکتکِ استخوان ها نفوذ کند؟
چشمانم را باز میکنم و از کابوس رفتنت بیدار میشوم ، آن را به حقیقت میبینم و متوجه واقعیت این رویا میشوم. مانعی نیست دنیای کوچک من ، برای آخرین باز کهکشان دیدگانت را که به بیرنگی مبتلا شده میبوسم و برای همیشه ترکت میکنم.
عشق پاکتر از آن است که اسمش را روی دستان جدا هم تو و من بگذارم ،،
۵.۰k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.