همسفر با من بیا..

‍ همسفر با من بیا قصدِ سفر کردم دمی
نامرادیهایِ دنیا را نظر کردم دمی

بهمن سختی شده در جاده ام در پیش رو
از هبوطِ پر ز نفرینش حذر کردم دمی

یک زره بر تن کشم از جنسِ نور خالقم
گر بلغزد پایِ ایمانم خطر کردم دمی

آن زمان که بین موجِ نیزه ها گشتم اسیر
یاد و نامِ کردگارم را سپر کردم دمی

میروم تنهای تنها بی هراس از بی کسی
قصه ی بیماریم را مختصر کردم دمی...
#مرجان_شاهوران
دیدگاه ها (۰)

بریز بیزون غم ها رو

خوشبختی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط