شب دراز به امید صبح بیدارم
شب دراز به امید صبح بیدارم
مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم
عجب که بیخ محبت نمیدهد بارم
که بر وی این همه باران شوق میبارم
از آستانهٔ خدمت کجا توانم رفت؟
اگر به منزل قربت نمیدهی بارم
به تیغ هجر بکشتی مرا و برگشتی
بیا و زندهٔ جاوید کن دگربارم
چه روزها به شب آورد جان منتظرم
که با وجود عزیزت شبی بروز آرم
چه جرم رفت که با ما سخن نمیگویی؟
چه کردهام که به هجران تو سزاوارم؟
هنوز با همه بد عهدیت دعاگویم
هنوز با همه بد مهریت طلبگارم
هنوز قصه هجران و داستان فراق
بسر نرفت و به پایان رسید طومارم
من از حکایت عشق تو بس کنم؟ هیهات!
مگر اجل که ببندد زبان گفتارم
حدیث دوست نگویم بجز به حضرت دوست
یکی تمام بود مطلع بر اسرارم
اگر تو عمر در این ماجرا کنی سعدی
حدیث عشق بپایان رسد نپندارم
# سعدی🌹
مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم
عجب که بیخ محبت نمیدهد بارم
که بر وی این همه باران شوق میبارم
از آستانهٔ خدمت کجا توانم رفت؟
اگر به منزل قربت نمیدهی بارم
به تیغ هجر بکشتی مرا و برگشتی
بیا و زندهٔ جاوید کن دگربارم
چه روزها به شب آورد جان منتظرم
که با وجود عزیزت شبی بروز آرم
چه جرم رفت که با ما سخن نمیگویی؟
چه کردهام که به هجران تو سزاوارم؟
هنوز با همه بد عهدیت دعاگویم
هنوز با همه بد مهریت طلبگارم
هنوز قصه هجران و داستان فراق
بسر نرفت و به پایان رسید طومارم
من از حکایت عشق تو بس کنم؟ هیهات!
مگر اجل که ببندد زبان گفتارم
حدیث دوست نگویم بجز به حضرت دوست
یکی تمام بود مطلع بر اسرارم
اگر تو عمر در این ماجرا کنی سعدی
حدیث عشق بپایان رسد نپندارم
# سعدی🌹
۸.۳k
۱۰ اسفند ۱۴۰۰