دارم کم کم این فیلم را باور می کنم...
#دارم_کمکم_اینفیلمرا_باور_میکنم...
از زیر سنگ هم شده پیدایم کن!
دارم کم کم این فیلم را باور می کنم
و این سیاهی لشکر عظیم
عجیب خوب بازی می کنند.
در خیابان ها
کافه ها
کوچه ها
هی جا عوض می کنند و
همین که سر برگردانم
صحنه ی بعدی را آماده کرده اند
از لابلای فصل های نمایش
بیرونم بکش
برفی بر پیراهنم نشانده اند
که آب نمی شود
از کلماتی چون خورشید هم استفاده کردم
نشد!
و این آدم برفیِ درون
که هی اسکلت صدایش می کنند
عمق زمستان است در من
اصلا
از عمق تاریک صحنه پیدایم کن!
از پروژکتورهای روز و شب
از سکانس های تکراری زمین، خسته ام!
دریا را تا می کنم
می گذارم زیر سرم
زل می زنم
به مقوای سیاه چسبیده به آسمان
و با نوار جیرجیرک به خواب می روم
نوار را که برگردانند
خروس می خواند.
از توی کمد هم شده پیدایم کن !
می ترسم چاقویی در پهلویم فرو کنند
یا گلوله ای در سرم شلیک
و بعد بگویند:
«خُب،
نقشت این بود»!؟
☆☆☆
#بیاهمدیگررابغلکنیم...
فرصتی نمانده است
بیا همدیگر را بغل کنیم
فردا
یا من تو را میکشم
یا تو چاقو را در آب خواهی شست
همین چند سطر
دنیا به همین چند سطر رسیده است
به اینکه انسان
کوچک بماند بهتر است
به دنیا نیاید بهتر است
اصلا
این فیلم را به عقب برگردان
آن قدر که پالتوی پوست پشت ویترین
پلنگی شود
که میدود در دشتهای دور
آن قدر که عصاها
پیاده به جنگل برگردند
و پرندگان
دوباره بر زمین…
زمین…
نه!
به عقبتر برگرد
بگذار خدا
دوباره دستهایش را بشوید
در آینه بنگرد
شاید
تصمیم دیگری گرفت...
پ ♡ ن
ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻮﯾد
ﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻟﺬﺕ ﺑﻮﺳﻪ ﻭ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻤﺮﮐﺰ ﺫﻫﻦ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻮﯾﺪ
ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯼ ﻟﺬﺕ ﺩﺍﺭﺩ
ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﻛﻪ ﺯﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﻓﻬﻤﻴﺪ
ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭک ﻛﺮﺩ
ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﻛﻪ ﺯﻥ “ﺑﻮﺩﻥ” ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ
ﻣﺮﺩ ﻫﻢ “ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ” ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ
ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﺻﺪﻗﻪ ی ﺭﻭﯼ ﺑﯽ ﺁﺭﺍﻳﺶ ﺯﻥ ﺭﻓﺖ
ﺑﺎﻳﺪ ﻓﺪﺍﯼ ﺧﺴﺘﮕﻲ ﻫﺎب ﻣﺮﺩ ﻫﻢ ﺷﺪ
ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻲ ﺣﻮﺻﻠﮕﯽ ﻫﺎﯼ ﺯﻥ ﺭﺍ ﻃﺎﻗﺖ ﺁﻭﺭﺩ
کلافگی ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﻓﻬﻤﻴﺪ
ﺧﻼﺻﻪ ” ﻣﺮﺩ” ﻭ “ﺯﻥ” ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ ی ” ﻣــﺎ ” ﺷﺪﻥ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪﯼ
ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺑﺎﺵ ﺑﺮﺍﻳﺶ …
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺣﺲ ﻛﻨﺪ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺗﻮ ﺩﺭﻛﺶ نمیکند...
#چوکِبَندِر
#ابراهیممنصفی_رامیجنوب
#بندرعباس
#هرمزگانِزیبا
از زیر سنگ هم شده پیدایم کن!
دارم کم کم این فیلم را باور می کنم
و این سیاهی لشکر عظیم
عجیب خوب بازی می کنند.
در خیابان ها
کافه ها
کوچه ها
هی جا عوض می کنند و
همین که سر برگردانم
صحنه ی بعدی را آماده کرده اند
از لابلای فصل های نمایش
بیرونم بکش
برفی بر پیراهنم نشانده اند
که آب نمی شود
از کلماتی چون خورشید هم استفاده کردم
نشد!
و این آدم برفیِ درون
که هی اسکلت صدایش می کنند
عمق زمستان است در من
اصلا
از عمق تاریک صحنه پیدایم کن!
از پروژکتورهای روز و شب
از سکانس های تکراری زمین، خسته ام!
دریا را تا می کنم
می گذارم زیر سرم
زل می زنم
به مقوای سیاه چسبیده به آسمان
و با نوار جیرجیرک به خواب می روم
نوار را که برگردانند
خروس می خواند.
از توی کمد هم شده پیدایم کن !
می ترسم چاقویی در پهلویم فرو کنند
یا گلوله ای در سرم شلیک
و بعد بگویند:
«خُب،
نقشت این بود»!؟
☆☆☆
#بیاهمدیگررابغلکنیم...
فرصتی نمانده است
بیا همدیگر را بغل کنیم
فردا
یا من تو را میکشم
یا تو چاقو را در آب خواهی شست
همین چند سطر
دنیا به همین چند سطر رسیده است
به اینکه انسان
کوچک بماند بهتر است
به دنیا نیاید بهتر است
اصلا
این فیلم را به عقب برگردان
آن قدر که پالتوی پوست پشت ویترین
پلنگی شود
که میدود در دشتهای دور
آن قدر که عصاها
پیاده به جنگل برگردند
و پرندگان
دوباره بر زمین…
زمین…
نه!
به عقبتر برگرد
بگذار خدا
دوباره دستهایش را بشوید
در آینه بنگرد
شاید
تصمیم دیگری گرفت...
پ ♡ ن
ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻮﯾد
ﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻟﺬﺕ ﺑﻮﺳﻪ ﻭ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻤﺮﮐﺰ ﺫﻫﻦ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻮﯾﺪ
ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯼ ﻟﺬﺕ ﺩﺍﺭﺩ
ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﻛﻪ ﺯﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﻓﻬﻤﻴﺪ
ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭک ﻛﺮﺩ
ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﻛﻪ ﺯﻥ “ﺑﻮﺩﻥ” ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ
ﻣﺮﺩ ﻫﻢ “ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ” ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ
ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﺻﺪﻗﻪ ی ﺭﻭﯼ ﺑﯽ ﺁﺭﺍﻳﺶ ﺯﻥ ﺭﻓﺖ
ﺑﺎﻳﺪ ﻓﺪﺍﯼ ﺧﺴﺘﮕﻲ ﻫﺎب ﻣﺮﺩ ﻫﻢ ﺷﺪ
ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻲ ﺣﻮﺻﻠﮕﯽ ﻫﺎﯼ ﺯﻥ ﺭﺍ ﻃﺎﻗﺖ ﺁﻭﺭﺩ
کلافگی ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﻓﻬﻤﻴﺪ
ﺧﻼﺻﻪ ” ﻣﺮﺩ” ﻭ “ﺯﻥ” ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ ی ” ﻣــﺎ ” ﺷﺪﻥ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪﯼ
ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺑﺎﺵ ﺑﺮﺍﻳﺶ …
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺣﺲ ﻛﻨﺪ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺗﻮ ﺩﺭﻛﺶ نمیکند...
#چوکِبَندِر
#ابراهیممنصفی_رامیجنوب
#بندرعباس
#هرمزگانِزیبا
۵۸.۶k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳