وقتــی بودنت بــوے ماندن بدهـد ...
وقتــی بودنت بــوے ماندن بدهـد ...
تمام سلولهاے
تنـم شاعر میشــوند...
دستم به مهتاب میرسد... و از تاریڪی نمیترســم...
وقتی تو بـاشــے...
قلمم از شادی
میرقصد و شعری از من متولد شده ...
ڪه قلب تو در آن می تـپــد
تمام سلولهاے
تنـم شاعر میشــوند...
دستم به مهتاب میرسد... و از تاریڪی نمیترســم...
وقتی تو بـاشــے...
قلمم از شادی
میرقصد و شعری از من متولد شده ...
ڪه قلب تو در آن می تـپــد
۶.۴k
۱۶ دی ۱۴۰۱