به عزیزترینم که جانم به بودنش بند است
به عزیزترینم، که جانم به بودنش بند است
ای که حضورت چون نسیم بهاری، جانم را نوازش میدهد، بدان که در دل من نامت را با عشق حک کردهام. تو سرآغاز شعرهای نانوشتهام و رویای شبهای بیقراری منی.
هر طلوعی که چشمانت را باز میکنی، جهان برایم روشنتر میشود، و هر لبخندی که بر لبت مینشیند، امید را در رگهایم جاری میکند. نبودنت را نمیتوانم تصور کنم، که بی تو، روزها بیرنگ و شبها بیستارهاند.
ای تمام آرامش من، دوستت دارم نه با کلمات، که با تکتک ضربانهای قلبم. بمان، که بودن تو زیباترین دلیل تپیدن این قلب عاشق است.
ای که حضورت چون نسیم بهاری، جانم را نوازش میدهد، بدان که در دل من نامت را با عشق حک کردهام. تو سرآغاز شعرهای نانوشتهام و رویای شبهای بیقراری منی.
هر طلوعی که چشمانت را باز میکنی، جهان برایم روشنتر میشود، و هر لبخندی که بر لبت مینشیند، امید را در رگهایم جاری میکند. نبودنت را نمیتوانم تصور کنم، که بی تو، روزها بیرنگ و شبها بیستارهاند.
ای تمام آرامش من، دوستت دارم نه با کلمات، که با تکتک ضربانهای قلبم. بمان، که بودن تو زیباترین دلیل تپیدن این قلب عاشق است.
- ۱.۰k
- ۰۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط