بی تو مهتاب شبی در بغل پنجره مُردم
_بی تو مهتاب شبی در بغل پنجره مُردم
و خودم را به غم انگیز ترین درد سپردم
+تو که رفتی و رمیدی و گذشتی و رسیدی
من به جز حسرت و اندوه ولی سهم نبردم
_و دلت بود از این هجرت پر درد خبردار
مرگ بادم که فریب تو و لبخند تو خوردم
+وعده کردی که مرا خسته و تنها نرهانی
من ولی تا صدمين روز به یاد تو شمردم
_باز میگویم و میگویمت ای مرغ مهاجر
بی تو مهتاب شبی در بغل پنجره مُردم
+نيستی، يعقوب را با گريه از رو برده ام
با چنين دلشوره ای وقتی بيايی مرده ام !
_تا نگاه هرزه ای سويت نيفتد، شاهدی !
جز خدا، هرگز تو را دست كسی نسپرده ام
+من محبت می كنم،؟پس می زنی! اين تازه نيست
من كشيدم سالها اين بار را بر گُرده ام
_با حساب امشب و شبهای بعد از رفتنت
چند شب شد با كـَـفــن خوابيده ام؟ نشمرده ام
+با گل مصنوعی لبخند مردم شاد باش
من كه خود را پيشكش كردم به تو، پژمرده ام
و خودم را به غم انگیز ترین درد سپردم
+تو که رفتی و رمیدی و گذشتی و رسیدی
من به جز حسرت و اندوه ولی سهم نبردم
_و دلت بود از این هجرت پر درد خبردار
مرگ بادم که فریب تو و لبخند تو خوردم
+وعده کردی که مرا خسته و تنها نرهانی
من ولی تا صدمين روز به یاد تو شمردم
_باز میگویم و میگویمت ای مرغ مهاجر
بی تو مهتاب شبی در بغل پنجره مُردم
+نيستی، يعقوب را با گريه از رو برده ام
با چنين دلشوره ای وقتی بيايی مرده ام !
_تا نگاه هرزه ای سويت نيفتد، شاهدی !
جز خدا، هرگز تو را دست كسی نسپرده ام
+من محبت می كنم،؟پس می زنی! اين تازه نيست
من كشيدم سالها اين بار را بر گُرده ام
_با حساب امشب و شبهای بعد از رفتنت
چند شب شد با كـَـفــن خوابيده ام؟ نشمرده ام
+با گل مصنوعی لبخند مردم شاد باش
من كه خود را پيشكش كردم به تو، پژمرده ام
۳.۷k
۱۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.