رمان جیمین

🧸shadow of love: { part8}🍁

×که همون موقع استاد صدام کرد ...
استاد: ات بیا این سوال رو حل کن
× چشم
×ولی.... نگاهی به کنار دستیم که اون پسره بود کردم خواب بود و من نمی تونستم رد بشم ولی مجبور بودم صداش کنم ...
× هی پسر ...
_........
× با تویمم نمیشنوی ( یکمی داد)
استاد: ات چرا نمیای
× یک لحظه استاد
× هی بلند شو ( تکونش میده)
_ خفه شو نمیبنی خوابم ( داد)
× برو کنار میخوام رد بشم
_هههه واسه ایم منو بیدار کردی اشغال
× با من درست صحبت کن ( داد)
_ سر من داد نزن ( داد)
استاد: خانم کیم تمومش کنید میگم یکی دیگه بیاد حل کنه
× آخه استاد....
استاد: لئو بیا تو حل کن
× همش تقصير تویه
_ خفه شو
× نمیخوام نمیخوام خفه شم به تو هیچ ربطی .....
_ سیسسس..... جواب زبون درازی هاتو میگیری
× تو....
_ ( پوزخند )

ویو بعد از ۵ ساعت :
× بلخره کلاس تموم شد .... از کلاس زدم بیرون که با لونا و لنا مواجه شدم ...
÷ بریم
× اره بریم

تو راه:
@ ات چرا انقدر با اون پسره بحث می‌کنی
÷ نگو که دوباره
× دخترا خواهش میکنم درباره این موضوع حرف نزنید به اندازه کافی پسره رو مخم رفت
÷ برای خودت میگیم.... ولی باشه
@ راستی قرار بود بریم غذا بخوریم
÷ اره بریم ات
×شما برید من نمیتونم
÷ ات.....
× خدانگهدار

ویو ات: از دخترا جدا شدم و به سمت خونه حرکت کردم حالم اصلا خوب نبود هر وقت خواستم خوشحال باشم نمیشه اینم از اولین روزه دانشگاه معلوم نیست دیگه چی در انتظارمه.....



ادامه دارد🏞



این پارت کم شد پارت بعد زیاده تنکیو بای بای 💕🍁
دیدگاه ها (۱۴)

رمان جیمین

رمان جیمین[ پارت ۷]

سناریو [درخواستی]وقتی دختر ۱۴ سالتون رو با دوست پسرش میبینین...

رمان جیمین ( سایه عشق پارت ۶)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط