☆☆☆
☆☆☆
📕راستیاتش ننه بابای ما اونقدر شیک و فرهنگی نبودن. همین که تو صف نفت و قند و شکر و پنیرگچی کوپنی دستمون رو میگرفتن گم نشیم، خودش کلی مراقبت فرهنگی بود. خلاصه بیکار نبودن دست ما رو بگیرن و ببرن توی یک کانون فرهنگی مخصوص بچهها اسمنویسیمون کنن! یه بار یه معلم دلسوز فداکار، لال بودن و خجالتی بودن و اضطراب درماننشدهم رو با هوش و استعداد اشتباه گرفت و بهم جایزه داد. کادوی گلمنگلی رو که باز کردم این جوجوی بامزه پرید بیرون. یعنی همون نظر اول منو گرفت. اسم کتاب یادم رفته. احتمالا پولینا بود، اما عکس این پرندههه موند تو خاطرم. بعدا بی هیچ منطق خاصی و از روی غریزهای حیوانی شاید، فهمیدم پشت هر کتابی که این پرندههه باشه، یعنی یه کتاب درستحسابیه. ولی هیچ وقت نفهمیدم کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چیه و کجاست.
خیلی گندهتر از یه کودک بودم که... به اسم لیلی امیرارجمند برخوردم و موند تو حافظهم. با اسم مدیر کانون کیف میکردم. تا حرف کانون و کتاب و کودک میشد، میگفتم: میدونی مسوولش کی بوده؟ لیلی امیرارجمند! فقط برای اینکه اسم رو تکرار کنم و کیف کنم! اساسا عقده اسم دارم وگرنه چه اهمیتی داشت اسم باعث و بانی یه کانون با اون کارنامه درخشان!
حالا میگن این پرنده بیلونه میشه. راستش حس خاصی ندارم. خیلیها بیلونه شدن. اواره شدن. خیلیها پول ندارن کتاب بخرن. باز یاد لیلی امیرارجمند میافتم و حتا حوصله ندارم سرچ کنم ببینم زنده ست یا مرده! فقط دلم گرفته و به روزگاری فکر میکنم که بعضی آدما شبیه اسمهاشون بودن... خوب، قشنگ، مفید...
خداوندگار_عشق
📕راستیاتش ننه بابای ما اونقدر شیک و فرهنگی نبودن. همین که تو صف نفت و قند و شکر و پنیرگچی کوپنی دستمون رو میگرفتن گم نشیم، خودش کلی مراقبت فرهنگی بود. خلاصه بیکار نبودن دست ما رو بگیرن و ببرن توی یک کانون فرهنگی مخصوص بچهها اسمنویسیمون کنن! یه بار یه معلم دلسوز فداکار، لال بودن و خجالتی بودن و اضطراب درماننشدهم رو با هوش و استعداد اشتباه گرفت و بهم جایزه داد. کادوی گلمنگلی رو که باز کردم این جوجوی بامزه پرید بیرون. یعنی همون نظر اول منو گرفت. اسم کتاب یادم رفته. احتمالا پولینا بود، اما عکس این پرندههه موند تو خاطرم. بعدا بی هیچ منطق خاصی و از روی غریزهای حیوانی شاید، فهمیدم پشت هر کتابی که این پرندههه باشه، یعنی یه کتاب درستحسابیه. ولی هیچ وقت نفهمیدم کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چیه و کجاست.
خیلی گندهتر از یه کودک بودم که... به اسم لیلی امیرارجمند برخوردم و موند تو حافظهم. با اسم مدیر کانون کیف میکردم. تا حرف کانون و کتاب و کودک میشد، میگفتم: میدونی مسوولش کی بوده؟ لیلی امیرارجمند! فقط برای اینکه اسم رو تکرار کنم و کیف کنم! اساسا عقده اسم دارم وگرنه چه اهمیتی داشت اسم باعث و بانی یه کانون با اون کارنامه درخشان!
حالا میگن این پرنده بیلونه میشه. راستش حس خاصی ندارم. خیلیها بیلونه شدن. اواره شدن. خیلیها پول ندارن کتاب بخرن. باز یاد لیلی امیرارجمند میافتم و حتا حوصله ندارم سرچ کنم ببینم زنده ست یا مرده! فقط دلم گرفته و به روزگاری فکر میکنم که بعضی آدما شبیه اسمهاشون بودن... خوب، قشنگ، مفید...
خداوندگار_عشق
۱۱.۸k
۲۵ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.