شاعر حیدر شرف نهال
شاعر حیدر شرف نهال
🍒🌱عمری ست که در این گذرگاه ملول سرگردانی
سایه ی افسرده ای در پوست تن جا خشک کرده است.
با من سخن ها دارد آن چشم دور،
اما کجاست هیجانم به راه دور؟
سراغی نیست که از ما خبر گیرد در این تنهایی:
شوق و شور دل و دست ها گمنام شده اند.
خلق آدمیان را دیو غم شکسته است.
پژمردگی شیهه ی زیبای زمین را فتح کرده است.
هیچ کلامی خوش نیست در این روزگار.
خنده ها چه کمیابند؟
گریه ها فراوانند!
من اسیرم در این نیرنگ خسته.
بغض گریانم خنده ای افسرده است.🌱🍒
🍒🌱عمری ست که در این گذرگاه ملول سرگردانی
سایه ی افسرده ای در پوست تن جا خشک کرده است.
با من سخن ها دارد آن چشم دور،
اما کجاست هیجانم به راه دور؟
سراغی نیست که از ما خبر گیرد در این تنهایی:
شوق و شور دل و دست ها گمنام شده اند.
خلق آدمیان را دیو غم شکسته است.
پژمردگی شیهه ی زیبای زمین را فتح کرده است.
هیچ کلامی خوش نیست در این روزگار.
خنده ها چه کمیابند؟
گریه ها فراوانند!
من اسیرم در این نیرنگ خسته.
بغض گریانم خنده ای افسرده است.🌱🍒
۱۳.۴k
۰۶ مرداد ۱۴۰۱