عاشق كه شدى ديگر خودت نيستى می شوى عروسكى در دستانِ معشوق
عاشق كه شدى ديگر خودت نيستى میشوى عروسكى در دستانِ معشوق...هرچقدر هم كه در خلوتت تمرينِ غرور و سردى كنى ، نوبت به ديدنش كه میرسد ، دست و پاى احساست شُل میشود و همه رشتههايت پنبه...عاشق كه شدى ، کاش رحمى در دل معشوق بيفتد...وگرنه در مقابلش ميشوى ضعيفترين آدمى كه میشود بارها به او زخم زد ولى بازهم در دلش التماس بودنش را كند...!
۳.۱k
۲۰ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.