میگفت پاییز که می شود یاد خودم می افتم
میگفت پاییز که میشود یاد خودم می افتم
یاد روز هایی که رنگ و رویم زرد بود
تب داشتم و گونه هایم برافروخته ،
غمگین بودم وکم حرف ...
همان روز هایی که همه میگفتند
عادی نیستم
همه فکر می کردند بیمارم
و نمی دانستند " عاشق شده ام "
نفهمیدند غصه ی معشوق در سینه دارم ...
میگفت چند وقت پیش هم که دوباره
به همان حال و روز افتادم
همانقدر دلگیر و دلتنگ
باز همه گفتند عادی نیستم
اما هیچ کس نفهمید " او " رفته :(
هیچ کس نفهمید غم از دست دادن دارم ...
راستش این فصل هم
با این حال و هوای دلتنگ ...
این رنگ زرد و گونه های نارنجی
عادی نیست ...
شاید عاشق شده پاییز ...
شاید سفر کرده دارد !!!🍂
یاد روز هایی که رنگ و رویم زرد بود
تب داشتم و گونه هایم برافروخته ،
غمگین بودم وکم حرف ...
همان روز هایی که همه میگفتند
عادی نیستم
همه فکر می کردند بیمارم
و نمی دانستند " عاشق شده ام "
نفهمیدند غصه ی معشوق در سینه دارم ...
میگفت چند وقت پیش هم که دوباره
به همان حال و روز افتادم
همانقدر دلگیر و دلتنگ
باز همه گفتند عادی نیستم
اما هیچ کس نفهمید " او " رفته :(
هیچ کس نفهمید غم از دست دادن دارم ...
راستش این فصل هم
با این حال و هوای دلتنگ ...
این رنگ زرد و گونه های نارنجی
عادی نیست ...
شاید عاشق شده پاییز ...
شاید سفر کرده دارد !!!🍂
۵.۸k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.