با هر نگاهت یک نفر از قلبم افتاد

با هر نگاهت یک نفر از قلبم افتاد
تا خنده کردی سیب سرخ از دستم افتاد

با هر خیالت آرزویی تازه جان داد
هر چند با آن صد غزل در شعرم افتاد

تا پیچ گیسوی تو را دیدم به ناگه
یک خرمن از آتش بروی جانم افتاد

حالا دگر تو نیستی و خاطراتت
چون پیچکی بر شاخه ی ایمانم افتاد

تا باد آمد پرده ها یک سو پریدند
آن وقت پای پنجره گلدانم افتاد

تا آنکه تو رقصیدی و از پشت شیشه
طرح قشنگی از تو در چشمانم افتاد..
دیدگاه ها (۰)

در دلت گر سخنی            با دل بیتابم هستقاصدک هست         ...

و من تو را به نهایت ممکن دوست داشتنبه بی نهایتی عشق دوست دار...

این چه عشقی است که در دل دارممن از این عشق چه حاصل دارممی گی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط