میدانی فکر کردن به تو
میدانی فکر کردن به تو
چطور به جانم می افتد ؟!
مثل نفوذ شامپو به چشم است؛؛
هی میسوزاند ..
اونقدر به تکاپو می افتی که
با چشمان بسته دست
میچرخانی برای یافتن آب.؛
آب می پاشی؛ آب می پاشی ...
اشکات سرازیر میشود،
وسفیدی چشمت قرمز،
سوز دارد باز...
میدانی فکر کردن به تو چطور
به جانم میافتد ؟!
انگار شامپو جریان دارد در رگها،
شامپو پمپاژ میشود به قلبم،
با همان غلظت وحشتناک،
بعد میسوزد ...
بعد آب می آید ...
چطور به جانم می افتد ؟!
مثل نفوذ شامپو به چشم است؛؛
هی میسوزاند ..
اونقدر به تکاپو می افتی که
با چشمان بسته دست
میچرخانی برای یافتن آب.؛
آب می پاشی؛ آب می پاشی ...
اشکات سرازیر میشود،
وسفیدی چشمت قرمز،
سوز دارد باز...
میدانی فکر کردن به تو چطور
به جانم میافتد ؟!
انگار شامپو جریان دارد در رگها،
شامپو پمپاژ میشود به قلبم،
با همان غلظت وحشتناک،
بعد میسوزد ...
بعد آب می آید ...
۱۳۶.۴k
۲۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.