من گرفتار تو بودم تو دچار دگر

من گرفتار تو بودم تو دچار دگري
من همه مست تو اما، تو خمار دگري!

دفتر شعر دل من همه لبريز تو بود
سر سوداي تو اما به گذار دگري!

فصل هايم همه با سردي پاييز گذشت
تو ولي در هوس و شور بهار دگري!

هوس بوسەی تو وسوسەي جانم بود
ليک آغوش تو تن پوشەي يار دگري!

تو گذشتي ز من و خاطره هايم آسان
سوختي حادثه ها را به شرار دگري!

آمدي باز پس از آن همه نيرنگ و فريب
که چه ؟بازي بدهي دل به قمار دگري!

برو راهي شو دگر دست تو را خواند دلم
ببر اين قصه ي بی جان به ديار دگری
دیدگاه ها (۰)

ڪافی‌ست تو را به نام بخوانمتا ببینی لڪنت عاشقانه‌ترینِ لهجه‌...

نسلِ عجیبی هستیم ، خوبی و بدیِ حالِمان دستِ همه است جز خودما...

اونجام که حمید سلیمی میگه:تو زیباترین حزن من بودی عزیزترین ز...

هر مرد، باید زنی داشته باشد در زندگیش‌ ... زنی دانا ، مهربا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط