「﷽」
「﷽」
رفیقی داشتیم که برای دومین بار به جبهه می رفت، به من می گفت بر نمیگردما، میرم شهید میشم، ...این دفعه که رفتم و برگشتم برای اینکه درست معامله نکرده بودم، ولی الان رسیدم به جایی که معامله کردم و خودم رو به خدا فروختم و دیگه بر نمی گردم
و برنگشت، بلکه جنازه اش بعد از ۲۰ ... ۳۰ سال بعد برگشت.
گمنام بود.
این افراد چطور می فهمیدند !؟
سوار مَرکبشان (همین بدن مادی) می شوند و تا لقاءالله می تازند.
از فرش تا عرش.
این تجلیاتی که برای اهلش میشود در دل شب و غیر شب، بر این مَرکب سوار شده و تا عرش تاختند.
اما اگر این مَرکب را ولگرد خیابان کردی، ولگرد کوچه کردی، ولگرد خیالات و توهمات کردی،
به یاران کی رسی، هیهات، هیهات، نمی رسی.
از قافله می مانی...
🌷عاشقان رفتند و چشم اشكباری ماند و من
از غم بىحاصلىها، كولهبارى ماند و من
🌷واىِ من ياراى رفتن داشت روزى پاى من
كاروان در كاروان رفتند و بارى ماند و من
🌷يك بيابان تشنه لب روييد از هُرم شهيد
شرح داغ آفتاب بىمزارى ماند و من
🌷در هياهوى اناالحق صد گلو ياهوى سرخ
با سر شوريده در معراج دارى ماند و من
رفیقی داشتیم که برای دومین بار به جبهه می رفت، به من می گفت بر نمیگردما، میرم شهید میشم، ...این دفعه که رفتم و برگشتم برای اینکه درست معامله نکرده بودم، ولی الان رسیدم به جایی که معامله کردم و خودم رو به خدا فروختم و دیگه بر نمی گردم
و برنگشت، بلکه جنازه اش بعد از ۲۰ ... ۳۰ سال بعد برگشت.
گمنام بود.
این افراد چطور می فهمیدند !؟
سوار مَرکبشان (همین بدن مادی) می شوند و تا لقاءالله می تازند.
از فرش تا عرش.
این تجلیاتی که برای اهلش میشود در دل شب و غیر شب، بر این مَرکب سوار شده و تا عرش تاختند.
اما اگر این مَرکب را ولگرد خیابان کردی، ولگرد کوچه کردی، ولگرد خیالات و توهمات کردی،
به یاران کی رسی، هیهات، هیهات، نمی رسی.
از قافله می مانی...
🌷عاشقان رفتند و چشم اشكباری ماند و من
از غم بىحاصلىها، كولهبارى ماند و من
🌷واىِ من ياراى رفتن داشت روزى پاى من
كاروان در كاروان رفتند و بارى ماند و من
🌷يك بيابان تشنه لب روييد از هُرم شهيد
شرح داغ آفتاب بىمزارى ماند و من
🌷در هياهوى اناالحق صد گلو ياهوى سرخ
با سر شوريده در معراج دارى ماند و من
۴.۰k
۱۰ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.