یه زمانی، بدفهمی ها آزارم می داد...
یه زمانی، بدفهمی ها آزارم می داد...
ناراحت می شدم از قضاوت ها، کج فهمی ها، سو تفاهم ها
همه اش می ترسیدم که آدم ها، بد بفهمندم
اشتباه قضاوتم کنند
وقت زیادی صرف میکردم برای توضیح دادن خودم
که ثابت کنم من آن چیزی که فکر میکنند نیستم
اما حالا موضعم سکوت است؛ در برابر آدم ها و نگاهشان سکوت و سکوت و سکوت
تازگی ها در برابر بی مهری آدم ها هیچ نمیگویم
انگار که لال شده باشم شاید هم کور و کر
که نه می بینم و نه می شنوم
دیگر نه انرژی توضیح دادن دارم، نه حتی حوصله اش را
می دانی دیر دریافتم که مسئول طرز فکر آدم ها نیستم
بگذار هرکه هرچه خواست بگوید و برداشت کند
بی خیال، می روم در لاک خودم، آرام و بی دغدغه
زندگی خواهم کرد...
ناراحت می شدم از قضاوت ها، کج فهمی ها، سو تفاهم ها
همه اش می ترسیدم که آدم ها، بد بفهمندم
اشتباه قضاوتم کنند
وقت زیادی صرف میکردم برای توضیح دادن خودم
که ثابت کنم من آن چیزی که فکر میکنند نیستم
اما حالا موضعم سکوت است؛ در برابر آدم ها و نگاهشان سکوت و سکوت و سکوت
تازگی ها در برابر بی مهری آدم ها هیچ نمیگویم
انگار که لال شده باشم شاید هم کور و کر
که نه می بینم و نه می شنوم
دیگر نه انرژی توضیح دادن دارم، نه حتی حوصله اش را
می دانی دیر دریافتم که مسئول طرز فکر آدم ها نیستم
بگذار هرکه هرچه خواست بگوید و برداشت کند
بی خیال، می روم در لاک خودم، آرام و بی دغدغه
زندگی خواهم کرد...
۱۴.۴k
۲۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.