اگه نوازشت کرد و بلد نبود آروم نوک انگشتش رو بکشه روی مرم
اگه نوازشت کرد و بلد نبود آروم نوک انگشتش رو بکشه روی مرمر نرم تنت ...
اگه بوسیدت و بلد نبود بعدش تو چشمات نگاه کنه ...
اگه دلت گرفته بود و عرضه نداشت تو رو بخندونه ...
اگه کنارت زیر بارون قدم نزد و محو تماشا کردن صورت خیست نشد...
اگه موهات تو باد رقصید و برات نمرد ...
اگه کنارت بیدار نموند وقتی خوابی و به موسیقی دلچسب نفس کشیدنت فکر نکرد ...
اگه موهاتو بافتی و نمی دونست باید نشون بده که جقدر دلش می خواد خودشو حبس کنه لای موهات ...
اگه برات شعر نخوند ...
اگه نمی دونست بعد از فیلم غمگین دیدن حوصله بحث نداری و دلت بغل می خواد...
اگه نمی دونست باید برات فقط یه شاخه گل بخره بی تزئین با یه کلاف دورش...
اگه نمی دونست از ماشین های بزرگ
می ترسی ...
اگه بهت پیشنهاد نداد بستنی بخورین تو خیابون ...
اگه کف دستتو نبوسید به هر بهونه ای ...
اگه نمی دونست از تاریکی می ترسی ...
اگه قبل از تو خوابش برد...
اگه ترکت کرد...
اگه دوستت نداشت...
خسته نشو ازش ، این وقتا به این فکر کن که مردی بود که این همه تو رو بلد بود ولی ازش خسته شدی ...
یه جایِ امن جهان ، آروم بگیر پرنده خسته ...
راستی این نامه آخر من بود برات .
از ساحل امنت هروقت که پیدا شد برام نامه بفرست .
نشونیت رو برام بفرست ، بده که ندونم کجایی ...
خبرم کن که بدونم آغوش امنی اهلیت کرده ، جانِ جهان ، که دست بردارم از نگرانت بودن، دلم تنگ شده برای آرامش ...
پی نوشت : می دونی چیه . حتی میتونم عاشق کسی باشم که عاشقت کنه ...
اگه بدونی ، میدونم می خندی ...
اگه بوسیدت و بلد نبود بعدش تو چشمات نگاه کنه ...
اگه دلت گرفته بود و عرضه نداشت تو رو بخندونه ...
اگه کنارت زیر بارون قدم نزد و محو تماشا کردن صورت خیست نشد...
اگه موهات تو باد رقصید و برات نمرد ...
اگه کنارت بیدار نموند وقتی خوابی و به موسیقی دلچسب نفس کشیدنت فکر نکرد ...
اگه موهاتو بافتی و نمی دونست باید نشون بده که جقدر دلش می خواد خودشو حبس کنه لای موهات ...
اگه برات شعر نخوند ...
اگه نمی دونست بعد از فیلم غمگین دیدن حوصله بحث نداری و دلت بغل می خواد...
اگه نمی دونست باید برات فقط یه شاخه گل بخره بی تزئین با یه کلاف دورش...
اگه نمی دونست از ماشین های بزرگ
می ترسی ...
اگه بهت پیشنهاد نداد بستنی بخورین تو خیابون ...
اگه کف دستتو نبوسید به هر بهونه ای ...
اگه نمی دونست از تاریکی می ترسی ...
اگه قبل از تو خوابش برد...
اگه ترکت کرد...
اگه دوستت نداشت...
خسته نشو ازش ، این وقتا به این فکر کن که مردی بود که این همه تو رو بلد بود ولی ازش خسته شدی ...
یه جایِ امن جهان ، آروم بگیر پرنده خسته ...
راستی این نامه آخر من بود برات .
از ساحل امنت هروقت که پیدا شد برام نامه بفرست .
نشونیت رو برام بفرست ، بده که ندونم کجایی ...
خبرم کن که بدونم آغوش امنی اهلیت کرده ، جانِ جهان ، که دست بردارم از نگرانت بودن، دلم تنگ شده برای آرامش ...
پی نوشت : می دونی چیه . حتی میتونم عاشق کسی باشم که عاشقت کنه ...
اگه بدونی ، میدونم می خندی ...
۵۷.۳k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.