تیر برق چوبیم در انتهای روستا
تیر برق چوبیم در انتهای روستا
کوچ کردم ار وطن تنها برای روستا
آمدم خوش خط شود تکلیف شبها آمدم در یک فانوس باشم پس به پای روستا
یاد دارم در زمین وقتی مرا میکاشتند
پیکرم را بوسه میزد کدخدای روستا
حال اما خود فهمیدم از کلاغ روستا
قد یک آرزن نمی ارزم برای روستا
کاش یک تابوت بودم کاش
آن نجار پیر راهیم میکرد قبرستان
بجای روستا
قحطی هیزم اهالی را بفکر انداخته است وقتی نگاهم میکند دیزی سرای روستا من اگر خواهم سوخت حرفی نیست اما کد خدا من که خواهم سوخت حرفی نیست اما کد خدا تیر سیمانی نخواهد شد عصای روستا 😭😭😭
کوچ کردم ار وطن تنها برای روستا
آمدم خوش خط شود تکلیف شبها آمدم در یک فانوس باشم پس به پای روستا
یاد دارم در زمین وقتی مرا میکاشتند
پیکرم را بوسه میزد کدخدای روستا
حال اما خود فهمیدم از کلاغ روستا
قد یک آرزن نمی ارزم برای روستا
کاش یک تابوت بودم کاش
آن نجار پیر راهیم میکرد قبرستان
بجای روستا
قحطی هیزم اهالی را بفکر انداخته است وقتی نگاهم میکند دیزی سرای روستا من اگر خواهم سوخت حرفی نیست اما کد خدا من که خواهم سوخت حرفی نیست اما کد خدا تیر سیمانی نخواهد شد عصای روستا 😭😭😭
۵.۷k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.