POV:
POV:
شبه و داره برف میباره و با همسر مافیات لباس گرم پوشیدید و وارد حیاط عمارت شدید و برف بازی کردید
داشت بهتون خیلی خوشمگذشت و تصمیم گرفتید که یه بازی کنید
بازی از این قرار بود که هر کدومشون تونست اون یکی رو بیشتر بهش برف بزنه اینقدر که طرف خیس آب شه باید برای اونی که پر برفه مجازات تعیین کنه؛هردوتون این بازی رو قبول کردید و خیلی سخت برف بازی میکردید
بعد از ساعت ها برف بازی و خندیدن که بهتون خیلی خوشگذشت که یدفعه عطسه کردی و برای که مریض نشی همسرت تو رو برد توی خونه و تو توی این بازی شکست خوردی و اینقدر بهت برف زده بود که خیس آب شده بودی و باید برات مجازات تعیین میکرد
رفتید توی اتاق و دوش گرفتید و لباس پوشیدید و به همسرت گفتی:
"خب حالا مجازاتم چیه اقا؟"
اونم اولش خندید و گفت:
"مجازات خانم من اینکه امشب بدون اینکه هیچ اعتراضی کنه و هی موقع انجام دادنش نگه که نکن و آروم تر"
خیلی تعجب کردی و خیلی دوست داشتی بدونی که مجازات چیه و ازش پرسیدی:
"باید چیکار کنم؟"
اونم گفت:
"تو کارخاصی نمیکنی من میکنم"
بیشتر از قبل تعجب کردی و گفتی:
"خب چیه؟"
نیشخندی زد و بهت نزدیک شد،با دستش کمرت رو گرفت،نزدیک صورتت شد،گفت:
"کاری که هرشب میکردیم رو میکنیم،ولی ایندفعه با سرعت بیشتری"
و لبات رو بوسید
نویسنده:به به،جالب بید:/
نظرتون؟☆
شبه و داره برف میباره و با همسر مافیات لباس گرم پوشیدید و وارد حیاط عمارت شدید و برف بازی کردید
داشت بهتون خیلی خوشمگذشت و تصمیم گرفتید که یه بازی کنید
بازی از این قرار بود که هر کدومشون تونست اون یکی رو بیشتر بهش برف بزنه اینقدر که طرف خیس آب شه باید برای اونی که پر برفه مجازات تعیین کنه؛هردوتون این بازی رو قبول کردید و خیلی سخت برف بازی میکردید
بعد از ساعت ها برف بازی و خندیدن که بهتون خیلی خوشگذشت که یدفعه عطسه کردی و برای که مریض نشی همسرت تو رو برد توی خونه و تو توی این بازی شکست خوردی و اینقدر بهت برف زده بود که خیس آب شده بودی و باید برات مجازات تعیین میکرد
رفتید توی اتاق و دوش گرفتید و لباس پوشیدید و به همسرت گفتی:
"خب حالا مجازاتم چیه اقا؟"
اونم اولش خندید و گفت:
"مجازات خانم من اینکه امشب بدون اینکه هیچ اعتراضی کنه و هی موقع انجام دادنش نگه که نکن و آروم تر"
خیلی تعجب کردی و خیلی دوست داشتی بدونی که مجازات چیه و ازش پرسیدی:
"باید چیکار کنم؟"
اونم گفت:
"تو کارخاصی نمیکنی من میکنم"
بیشتر از قبل تعجب کردی و گفتی:
"خب چیه؟"
نیشخندی زد و بهت نزدیک شد،با دستش کمرت رو گرفت،نزدیک صورتت شد،گفت:
"کاری که هرشب میکردیم رو میکنیم،ولی ایندفعه با سرعت بیشتری"
و لبات رو بوسید
نویسنده:به به،جالب بید:/
نظرتون؟☆
۵.۴k
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.