بیاد بابا محمد م
در خاطره ام خاطره ای بود ولی نیست
در باغ دلم بنفشه ای بود ولی نیست
در فصل بهارم و در این منظره ی گل
امید دلم شکوفه ای بود ولی نیست
این موسم گل هست و به گلزار من افسوس
یک غنچه ی نو شکفته ای بود ولی نیست
افسانه شد آرزو وُ آمال دلم چون
در پهلوی سایه ، سایه ای بود ولی نیست
گشتم همه آسمان شب را که بیابم
چون در نظرم ستاره ای بود ولی نیست
دارم به گلو بغضی از این روزگهم چون
پایان شبم سپیده ای بود ولی نیست
لعنت به تو ای بخت بد اقبال که امشب
بر هق هق گریه شانه ای بود ولی نیست
در باغ دلم بنفشه ای بود ولی نیست
در فصل بهارم و در این منظره ی گل
امید دلم شکوفه ای بود ولی نیست
این موسم گل هست و به گلزار من افسوس
یک غنچه ی نو شکفته ای بود ولی نیست
افسانه شد آرزو وُ آمال دلم چون
در پهلوی سایه ، سایه ای بود ولی نیست
گشتم همه آسمان شب را که بیابم
چون در نظرم ستاره ای بود ولی نیست
دارم به گلو بغضی از این روزگهم چون
پایان شبم سپیده ای بود ولی نیست
لعنت به تو ای بخت بد اقبال که امشب
بر هق هق گریه شانه ای بود ولی نیست
۱.۱k
۲۳ آذر ۱۴۰۳