پارت ۴
پارت ۴
از زبان بوروتو
یهو دیدیم اوفتاد زمین و خون بالا آورد دویدم سمتش که دیدم بی هوش شده و شنلش رو دادم پایین تا بهتر ببینمش
باورم نمیشد اون اون هیما بود
من چه جور احمقیم که به خواهر خودش آسیب زده
سارادا خودشو رسوند تا هیماواری رو دید شکه شد و شروع کرد به درمان ولی نمیشد
باید میبردیمش پیش ساکورا سان
سارادا و خودم هیماواری رو رسوندیم
دقایقی بعد تو خونه اوچیها:
سارادا زنگ زد ساکورا سان درو باز کرد تا هیماواری رو دید شکه شد و سریع گف بیاین تو و شروع به درمان هیماواری کرد که هیماواری......
پارت ۵
از زبان هیماواری
بعد از اینکه چشمامو باز کردم با ساکورا سان و اونی چان مواجه شدم
تا به خودم اومدم کار از کار گذشته بود و فهمیده بودن من کیم
بوروتو سریع اومد و بغلم کرد و گف هیماعه احمق میدونی چقدر مامان برات انتظار کشید تا بیای
هیماواری:اونی چان من......من..... واقعا معذرت میخوام
و شروع به گریه کردن کردم
که یهو در با یه ضربه خورد و خاکشیر شد
تا به خودمون اومدیم دیدم مامان اومده
از زبان بوروتو
یهو دیدیم اوفتاد زمین و خون بالا آورد دویدم سمتش که دیدم بی هوش شده و شنلش رو دادم پایین تا بهتر ببینمش
باورم نمیشد اون اون هیما بود
من چه جور احمقیم که به خواهر خودش آسیب زده
سارادا خودشو رسوند تا هیماواری رو دید شکه شد و شروع کرد به درمان ولی نمیشد
باید میبردیمش پیش ساکورا سان
سارادا و خودم هیماواری رو رسوندیم
دقایقی بعد تو خونه اوچیها:
سارادا زنگ زد ساکورا سان درو باز کرد تا هیماواری رو دید شکه شد و سریع گف بیاین تو و شروع به درمان هیماواری کرد که هیماواری......
پارت ۵
از زبان هیماواری
بعد از اینکه چشمامو باز کردم با ساکورا سان و اونی چان مواجه شدم
تا به خودم اومدم کار از کار گذشته بود و فهمیده بودن من کیم
بوروتو سریع اومد و بغلم کرد و گف هیماعه احمق میدونی چقدر مامان برات انتظار کشید تا بیای
هیماواری:اونی چان من......من..... واقعا معذرت میخوام
و شروع به گریه کردن کردم
که یهو در با یه ضربه خورد و خاکشیر شد
تا به خودمون اومدیم دیدم مامان اومده
۲.۷k
۰۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.