شعله ای تلخ
🌱🍒با شروع از شعرِ دل، آخر به خيلي چيزها
طعنه از نجوايِ من ديگر به خيلي چيزها
چشم ها را سرد و تنها با دلم آويخت
بر نيك نامي هاي سودآور، به خيلي چيزها
دستِ نامرد از هبوطم قصه ها را كِشته بر،
رسمِ اين مردابِ نيلوفر! به خيلي چيزها
وصله هايي در دلم را غربت از نفرين نهاد
خشمِ اين غوغاي سازشگر به خيلي چيزها
پِچ پچي از جنسِ دوزخ بر تنش هر لحظه ساز
تشنگي در او شود منجر به خيلي چيزها
رعشه اش دريايِ من را ناشكيبا درنورد
نغمه هايم باز ناباور به خيلي چيزها
بر دلم افكارِ موّاج از غروبش نقش زد
شعله از دردي كه روشنگر به خيلي چيزها
اين صدا از بي نشاني بر نشاطم شعله زد
دستِ فريادي كه غارتگر به خيلي چيزها
چشم ها را بسته بر انكارِ تلخِ سرنوشت
لحظه را آغشته سرتاسر به خيلي چيزها
پُر شدم از انتهاي راهِ دركي بي قرار
وصفِ احساسي كه يادآور به خيلي چيزها
پرچمي بر ازدحامِ طاقتم از شعله ها
قصّه از ايمانِ خاكستر به خيلي چيزها
ردّ پاي اين خزان هم رنگِ همدردي نديد،
رسم بازي هست اغواگر به خيلي چيزها🌱🍒
#فاطمه خجسته
طعنه از نجوايِ من ديگر به خيلي چيزها
چشم ها را سرد و تنها با دلم آويخت
بر نيك نامي هاي سودآور، به خيلي چيزها
دستِ نامرد از هبوطم قصه ها را كِشته بر،
رسمِ اين مردابِ نيلوفر! به خيلي چيزها
وصله هايي در دلم را غربت از نفرين نهاد
خشمِ اين غوغاي سازشگر به خيلي چيزها
پِچ پچي از جنسِ دوزخ بر تنش هر لحظه ساز
تشنگي در او شود منجر به خيلي چيزها
رعشه اش دريايِ من را ناشكيبا درنورد
نغمه هايم باز ناباور به خيلي چيزها
بر دلم افكارِ موّاج از غروبش نقش زد
شعله از دردي كه روشنگر به خيلي چيزها
اين صدا از بي نشاني بر نشاطم شعله زد
دستِ فريادي كه غارتگر به خيلي چيزها
چشم ها را بسته بر انكارِ تلخِ سرنوشت
لحظه را آغشته سرتاسر به خيلي چيزها
پُر شدم از انتهاي راهِ دركي بي قرار
وصفِ احساسي كه يادآور به خيلي چيزها
پرچمي بر ازدحامِ طاقتم از شعله ها
قصّه از ايمانِ خاكستر به خيلي چيزها
ردّ پاي اين خزان هم رنگِ همدردي نديد،
رسم بازي هست اغواگر به خيلي چيزها🌱🍒
#فاطمه خجسته
۶.۲k
۱۹ آذر ۱۴۰۳