عاشقانه های شبنم
دیگر برای حضورت
هیچ چیز دل خوش ام نمی کند
نه صدای چهچه ی پرندگان
نه گل های باغچه
نه آواز و ترانه ای
نه این شعر و غزل ها
نه بوی خاک باران خورده
و حتا باران
روزی به خانه بازگشته ام اما دگرگون
به قلبت دور شده ام
به احساسات راکد و بي حوصله
تمام ممکن ها را محال می بینم
به جاده ای بن بست
به خیالات مبهم رسیده ام
روياي بوسه ای در سر ندارم
حتا به عشق و آرزویی نمی اندیشم
چرا محال شده ای جانم
هیچ چیز دل خوش ام نمی کند
نه صدای چهچه ی پرندگان
نه گل های باغچه
نه آواز و ترانه ای
نه این شعر و غزل ها
نه بوی خاک باران خورده
و حتا باران
روزی به خانه بازگشته ام اما دگرگون
به قلبت دور شده ام
به احساسات راکد و بي حوصله
تمام ممکن ها را محال می بینم
به جاده ای بن بست
به خیالات مبهم رسیده ام
روياي بوسه ای در سر ندارم
حتا به عشق و آرزویی نمی اندیشم
چرا محال شده ای جانم
۶.۸k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳