خب خب داستان قو:
هنگام مرگ جفت قو
قوی باز مانده در کنار جفت بی جانش میماند
با بال هایش اورا نوازش می کند، سرش را بر گردن او تکیه میدهد
گویی که هنوز امیدی به بیدار شدنش دارد.
اما وقتی حقیقت را در مییابد، ناله های غمگین سر میدهد
صدایی که از عمق جانش در می آید و در سکوت دریاچه طنین مینوازد.
برخی از قوه ها پس از از دست دادن جفتشان ، از غذا خوردن امتناع میکنند، در کنج تنهایی فرو میروند، و چنان در غم غرق میشود که بزودی به معشوقه از دست رفتهشان میپیوندند .
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.