دلم که برایت تنگ می شود ...می گیرد ...فریاد می کشد ...می
نرو بعدی
نمی دانم ...
نمی دانم ... در کجاے عشق ،ایستادهام!؟ خوب است یا بد ؟ اما دلم دیگر برایت ... تنگ نمےشود ،نمیتپد... نم نم به لطفِ گریه .. از "غم" گذشتهام... من به تَرکِ عادتها ،عادت کردهام... برگشتهام به اوّلِ اوّلِ آشنایی ... به همان روزهاے بی "تو"