بازار روز شهرداری بابلسر است. یک روزی همین حوالی...
الهی شادی باشد... غم برود، بیماری برود، درد نباشد، کسی نمیرد، دلی تنگ نشود، وصلی فراق نشود، جگری نسوزد.
الهی خانه ظلم و ستم هرجای جهان است ویران شود.
الهی کودکان بخندند، مادرها شاد باشند، زنان برقصند، مردان کاسب باشند، برکت بیاید، دخل پر شود، پدرها سربلند، دست مادرها عطر پلو و کباب بدهد الهی...
این روزها تجربه عجیبی دارم که یقینا چیزی نیست جز حاصل دعای خیر آدمها. آنها که توانستم با دست کمتوانم گوشهای را برایشان بگیرم و بلند کنم. این روزها حال عجیبی دارم از سرصدقگی دعای خیر و طلب نیک آدمها.
دستتان را میبوسم. دلتان خوش.
الهی خانه ظلم و ستم هرجای جهان است ویران شود.
الهی کودکان بخندند، مادرها شاد باشند، زنان برقصند، مردان کاسب باشند، برکت بیاید، دخل پر شود، پدرها سربلند، دست مادرها عطر پلو و کباب بدهد الهی...
این روزها تجربه عجیبی دارم که یقینا چیزی نیست جز حاصل دعای خیر آدمها. آنها که توانستم با دست کمتوانم گوشهای را برایشان بگیرم و بلند کنم. این روزها حال عجیبی دارم از سرصدقگی دعای خیر و طلب نیک آدمها.
دستتان را میبوسم. دلتان خوش.
۳۵.۸k
۲۰ اسفند ۱۴۰۰