امروز واقعا مزخرف بود..
امروز واقعا مزخرف بود..
از خونه دوستم که اومدم بیرون فکر کردم بعد دو روز میتونم بالاخره راحت باشم و فقط برم بخوابم..
مامانم : داریم میریم بیرون تو هم نمیشه خونه تنها بمونی
همه ی اینکاراش بخاطر اینه که خواهر کوچیکه ی جندم رفته بهش گفته شبنم روی بازوش یه خراشایی هست
🙂🙂🙂🙂
از خونه دوستم که اومدم بیرون فکر کردم بعد دو روز میتونم بالاخره راحت باشم و فقط برم بخوابم..
مامانم : داریم میریم بیرون تو هم نمیشه خونه تنها بمونی
همه ی اینکاراش بخاطر اینه که خواهر کوچیکه ی جندم رفته بهش گفته شبنم روی بازوش یه خراشایی هست
🙂🙂🙂🙂
۴.۱k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.