استوری درخواستی
#استوری_درخواستی
سر آن سفره خالی که
پر از اشک یتیم است خدا هست،
پشت دیوار گلی پیرزنی گفت:خدا هست،
کودکی رفت کنار تخته،
گوشه تیرک این تخته نوشت:
در دل کوچک من،درد زیاد است
ولی یاد خدا هست...مادری گفت دلم میلرزد،
کودکانم چه بپوشند،چه بگویم که بدانند
نداری درد است،پدر از شرم سرش پایین بود
زیر لب زمزمه میکرد:خدا هست و خدا هست ،
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
سر آن سفره خالی که
پر از اشک یتیم است خدا هست،
پشت دیوار گلی پیرزنی گفت:خدا هست،
کودکی رفت کنار تخته،
گوشه تیرک این تخته نوشت:
در دل کوچک من،درد زیاد است
ولی یاد خدا هست...مادری گفت دلم میلرزد،
کودکانم چه بپوشند،چه بگویم که بدانند
نداری درد است،پدر از شرم سرش پایین بود
زیر لب زمزمه میکرد:خدا هست و خدا هست ،
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
۱۰.۱k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.