چون دوستت دارم مینویسم!
چون دوستت دارم مینویسم!
و چون مینویسم،
دوستت دارم !
آدمی جانش به صبر بسته است
ادمی را با صبر سرشته اند
مجبور است،اجبار و جبرِ دنیا
که صبر را میچسباند به دلت!
آدمی آینه انتظار است
انتظار را دوست دارد ، در اوجِ ناباوری..
دوست دارد منتظر باشد
تا بشود،تا بشود و بگوید دیدی؟!
انتظار کشیدم و شد،رسیدم و رسیدند!
انتظار میکشد تا تمام بشود و ببیند شد!
گفته بودم آنهدنیای من
گفته بودم! که به هم بازگردانده میشویم
شده در دور ترین روزها
شده در تاریک ترین اعماقم
انهدنیای من!رسیدن من به تو
معجزه نمیخواهد!میرسم به حتم
چون-دوستت دارم-
شده در دورترین حالت ممکن
شده در بین پوچی افکارم،میرسم به تو!
آنهدنیای من
چشمانت برایم حرف هایش را گفت
که گفته زبان ، بس برای بیان است؟!
تا چشم است و دل زبان که چه؟!
زبان دروغی بیش نیست
بازیچه است،زبان فقط برای نشان است!
اصل دل است،حکم دل است!
چشم است که جان دارد...
نگفته بودم نه؟!نیازی به زبان نیست
دلم میگوید آنه
دل کافی نیست؟!برای من برای تو
کافیست !
آنهدنیای من،چشمانت آرامش را نشانم داد
منِ آرامش دیده طغیانم که کنم
بازم تورا دارم،شده در پشت قاب های عکس
آرامش را در چشمانت بارها به جانم افتاد
از جانم بیرون نمیرود آنهدنیای من♥️
برای من تمامی کلمات شعرم تو هستی
صدایی که گرفت و مردنش را به تماشا نشستم
آنهدنیای من،دلِ تنگ برایت مینویسد
در بین پاورقی هایم
گفته بودی بمان و من به حرفت ماندم
چون -تو- گفتی دلا!
آنهدنیای من
من شمارا
من شمارا خیلی
خیلی خیلی « دلِ تنگم ».
هرشب جانم بدهم،جانم به فدایت!♥️
من هم میکشم،درست حدس زدی،
انتظار را تا به رسیدن!
تا بگویم رسیدم ، دیدی؟!
من هم در غیر باورترین حالت ممکن
منتظر میمانم،چون میدانم و میمانم.
#وروجک_لکستان
و چون مینویسم،
دوستت دارم !
آدمی جانش به صبر بسته است
ادمی را با صبر سرشته اند
مجبور است،اجبار و جبرِ دنیا
که صبر را میچسباند به دلت!
آدمی آینه انتظار است
انتظار را دوست دارد ، در اوجِ ناباوری..
دوست دارد منتظر باشد
تا بشود،تا بشود و بگوید دیدی؟!
انتظار کشیدم و شد،رسیدم و رسیدند!
انتظار میکشد تا تمام بشود و ببیند شد!
گفته بودم آنهدنیای من
گفته بودم! که به هم بازگردانده میشویم
شده در دور ترین روزها
شده در تاریک ترین اعماقم
انهدنیای من!رسیدن من به تو
معجزه نمیخواهد!میرسم به حتم
چون-دوستت دارم-
شده در دورترین حالت ممکن
شده در بین پوچی افکارم،میرسم به تو!
آنهدنیای من
چشمانت برایم حرف هایش را گفت
که گفته زبان ، بس برای بیان است؟!
تا چشم است و دل زبان که چه؟!
زبان دروغی بیش نیست
بازیچه است،زبان فقط برای نشان است!
اصل دل است،حکم دل است!
چشم است که جان دارد...
نگفته بودم نه؟!نیازی به زبان نیست
دلم میگوید آنه
دل کافی نیست؟!برای من برای تو
کافیست !
آنهدنیای من،چشمانت آرامش را نشانم داد
منِ آرامش دیده طغیانم که کنم
بازم تورا دارم،شده در پشت قاب های عکس
آرامش را در چشمانت بارها به جانم افتاد
از جانم بیرون نمیرود آنهدنیای من♥️
برای من تمامی کلمات شعرم تو هستی
صدایی که گرفت و مردنش را به تماشا نشستم
آنهدنیای من،دلِ تنگ برایت مینویسد
در بین پاورقی هایم
گفته بودی بمان و من به حرفت ماندم
چون -تو- گفتی دلا!
آنهدنیای من
من شمارا
من شمارا خیلی
خیلی خیلی « دلِ تنگم ».
هرشب جانم بدهم،جانم به فدایت!♥️
من هم میکشم،درست حدس زدی،
انتظار را تا به رسیدن!
تا بگویم رسیدم ، دیدی؟!
من هم در غیر باورترین حالت ممکن
منتظر میمانم،چون میدانم و میمانم.
#وروجک_لکستان
۶۱.۹k
۰۴ اسفند ۱۴۰۰