چیزی نمانده ...
چیزی نمانده ...
به آوازهای بی قرارِ باد و رقصِ دلبرانه ی برگ ،
به دل کندن چنار ها
از برگ های پهنِ پنج پری...
به هزار رنگ شدن روزگار و تجلی دوباره ی بهار...
به عطر و بویِ به های لبِ طاقچه و دانه های قرمز انار
به قدم زدن های عاشقانه و خش خش برگ
به خلق شاعرانه های قشنگ ...
چیزی نمانده است
تا ظهور عشق،
تا حضور
حضرت پاییز...
به آوازهای بی قرارِ باد و رقصِ دلبرانه ی برگ ،
به دل کندن چنار ها
از برگ های پهنِ پنج پری...
به هزار رنگ شدن روزگار و تجلی دوباره ی بهار...
به عطر و بویِ به های لبِ طاقچه و دانه های قرمز انار
به قدم زدن های عاشقانه و خش خش برگ
به خلق شاعرانه های قشنگ ...
چیزی نمانده است
تا ظهور عشق،
تا حضور
حضرت پاییز...
۷.۱k
۲۶ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.